باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ...

ساخت وبلاگ
در زندگي همه ما، لحظاتي هست که دوست داريم حداقل يکبار ديگر آن ها را زندگي کنيم. بدون اين که تغييري در محتواي آن ايجاد کنيم، يا چينش کاراکترهايش را عوض کنيم و يا اينکه حتي ديالوگ ها را کم و زياد و پس و پيش کنيم. هميشه آرزو ميکنيم که اي کاش دوباره به عقب بر مي گشتيم و دوباره آن لحظه خاص را تکرار مي کرديم! يک تصور کاملا احمقانه مدتي است که در مغزم جوانه زده. يک ذهنيت باطل و در عين حال به اندازه يک زنِ تنها، زيبا. اينکه داريم در روزهايي زندگي ميکنيم که قبلا زندگي کرده ايم. و اين بازگشت روزها، معلول آرزوي ما در آينده بوده است. فکرش را بکن. داري با شوهرت، بچه ها و نوه هايت شام عاشقانه مي خوري و دستمال سر ميز رستوران را بر مي داري تا گوشه لبت را پاک کني و بعد به ناگاه و ناخودآگاه به ياد امروز و دقيقا الان مي افتي. روزي که داشتي اين نوشته باطل را مي خواندي... آرام مي خندي و بي هيچ قصدي، دلت مي خواهد دوباره برگردي به چنين زماني. البته اگر خيلي خوش شانس باشم که چيزي از امشب در خاطرت مانده باشد و البته اگر تو هم خيلي خوش شانس باشي که حافظه ات هنوز کامل باشد! و بعد بر مي گردي درست به همين وقت که داري نوشته من را ميخواني!!! باورش سخت است ولي تو واقعا از آينده برگشته اي و اين چه افتخار بزرگي است براي من که معشوقه ام از سر ميز خانوادگيش به يکباره هوس نوشته هاي مرا مي کند، همه را رها مي کند تا برگرد به يک چنين وقتی تا دوباره نوشته هاي درهم و برهم مرا بخواند! البته به تو حق مي دهم که باور نکني ولي باور کن که تو همين چند دقيقه پيش اينجا نبودي!و امان از روزهايي که دوستشان نداري... امان از روزهايي که قلبت دارد پخش ميشود توي رگهايت، مغزت دارد توی عصبهايت گره مي زند و آشفتگي از سر و رويت مي بارد. باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ......ادامه مطلب
ما را در سایت باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mortezakaramic بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 12:27

تو ای پَری که نداری پَرِ پريدن را

به آسمان مه آلود، سر کشيدن را

مکن شکايت از اين غم که عاشقی می‌گفت

تو آرزوی محالی، کمی رسيدن را!

م. کرمی

26 فوريه 2023

بصره - عراق

نوشته شده توسط مرتضی کرمی در ساعت 1:7 | لینک  | 

باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ......
ما را در سایت باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mortezakaramic بازدید : 52 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1401 ساعت: 11:20

بيهوده در برابر آيينه رخ گشود

رويي که از تَطاوُل تاوَل، شکنجه بود

هرگز قلم به مَشق چَليپا روان نکرد

دستی که از مَشقّت پيری به رنجه بود

م. کرمی

18 دی 1401

بصره

نوشته شده توسط مرتضی کرمی در ساعت 21:34 | لینک  | 

باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ......
ما را در سایت باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mortezakaramic بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 2 اسفند 1401 ساعت: 14:08

زنده ام و دارم از این دور دستها نگاهت میکنم... شاید کمی نزديکتر شده باشم به تو شاید به اندازه يک مدار يا دو مدار ...

بگذار تا حضورت را درک کنم حتی با يک نظر ...

مرتضی کرمی "خرّم"

بصره - عراق

2022.09.06

نوشته شده توسط مرتضی کرمی در ساعت 1:9 | لینک  | 

باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ......
ما را در سایت باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mortezakaramic بازدید : 62 تاريخ : يکشنبه 10 مهر 1401 ساعت: 9:16

فی البداهه ای در سرویس کار

ما را هوس دیدن رویت به خدا نیست

وقتی که دمی یاد تو از سینه جدا نیست

گیرم که قفس باز و کسی نیست. کجا رفت

مرغی که به پابند,، اسیر است و رها نیست؟ 

م. کرمی 
شیراز 
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۰

نوشته شده توسط مرتضی کرمی در ساعت 11:24 | لینک  | 

باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ......
ما را در سایت باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mortezakaramic بازدید : 65 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 3:50

قهوه, ام دارد توی لیوان سرامیکی منقش سرد می شود و بوی تلخ قهوه دارد بی اثر می شود. بهترین زمان برای سر کشیدن این حجم از قهوه تلخ، همین موقع است که سردیش از تلخیش کاسته است. چه جالب! سردی از تلخی می‌کاهد! کتابی از طبقه ماقبل آخر کتابخانه بر میدارم و مقدمه اش را مطالعه می کنم. مترجم حسابی کوش باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ......ادامه مطلب
ما را در سایت باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mortezakaramic بازدید : 73 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 3:50

درست آن ور خیابان کنار درخت تازه به بار نشسته ای، بساطش را پهن می کند. بساط که چه عرض کنم، سنگهایی است که هربار به کوهستان می رود و برمی گردد با خود برای فروش می آورد. سنگها عمدتا صیقلی هستند و احتمالا جایی که برای تفریح آخر هفته می‌رود، ساحل رودخانه است و یا او، خود سنگ شناسی زبردست! من د باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ......ادامه مطلب
ما را در سایت باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mortezakaramic بازدید : 73 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 3:50

کنون که دوری و با من وفا نخواهی کردچرا کبوتر دل را رها نخواهی کردز هر که دل به تو دادست جان گیریتو عادلی و اصولاً جفا نخواهی کرد!علاج زهر نگاهت، کلام شیرین استتو درد بینی و هرگز دوا نخواهی کردمن آهو ا باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ......ادامه مطلب
ما را در سایت باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mortezakaramic بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 13 آذر 1399 ساعت: 9:01

حال من چون جنگل پیر بلوطدر میان آتش و مرگ و سقوطدست و پایم بسته و چشمم به دودآه از آن بادی که آتش را فزودمن بفکر ریشه و خاکم هنوزدر میان آتش و ظهر تموزآرزوی شاخ و برگ تازه ، رفتسینه از داغ نهانی تفت و باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ......ادامه مطلب
ما را در سایت باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mortezakaramic بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 13 آذر 1399 ساعت: 9:01

لبخند می زنی و شعرهایم را می ستایی. مانند مادری که دارد ناز فرزندی را می کشد که سالهای سال منتظرش بوده است. آری تو منتظر شعرهای من بوده ای این چند سالی که مرا نمی شناختی و من نیز منتظر تو بوده ام تا ب باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ......ادامه مطلب
ما را در سایت باید نوشت، آخر این قصه خواندنیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mortezakaramic بازدید : 107 تاريخ : شنبه 24 اسفند 1398 ساعت: 14:26